ماه چقدر روشن است
فقط خاک می داند
دست های آب، چقدر مهربان!
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه می داند
فقط من می دانم
تو چقدر زیبایی!
"رسول یونان"
+ برگرفته از کتاب: چه کسی مرا عاشق کرد؟
(گزیده شعر رسول یونان) / انتشارات امرود / 1390
-----------------------------------------------------
دفتر عشق:
با
تو من
پنجرهای
از خود تا
خورشیدم
بی تو من
در خطر و خاطره
سرگردانم.
"منبع: روزنامه جام جم – ضمیمه چمدان – تیرماه 1391"
خوشگله
من فکر میکنم که فقط عشق میتواند پایانِ رنجها باشد
به همین خاطر همیشه آوازهایِ عاشقانه میخوانم
من همان سربازم که در وسطِ جنگ
محبوبش را فراموش نکرده است !
رسول یونان
دوست عزیزم آقا نیما واقعا وبلاگتون فوق العاده است
ازخواندن شعرهایش لذت میبرم . م.فق باشید
سلام دستتون طلا وبتون و مطالبش با سلیقه انتخاب شده .
حرف که میزنی انگار
سوسنی در صدایت راه میرود
حرف بزن
میخواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خندهات دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز میکنند .
تورا دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی میشود
ترا دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید .
تو نیستی
و هنوز مورچهها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما
در شب دیده میشود
عزیزم
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر میگیرد
از ریل خارج نمیشود .
و من
گوزنی که میخواست
با شاخهایش قطاری را نگه دارد .
==== به یاد زنده یاد غلامرضا بروسان
نیامدنش را باور نمیکنم
غیرممکن است او نیامده باشد
حتماً، حالا
زیر باران مانده است
و ناامید و خسته
در خیابانها قدم میزند
من به بازبودن درها مشکوکم
رسول یونان
سلام
خیلی وبلاگتو دوست داشتم.
منو برد تو حال و هوای عاشقی
لبریز شدم از حس دوست داشتنش
کاش پیشم بود و تا خود صبح نگاش می کردم
نگاش میکردم
وای که چقدر دوسش دارم.....
همه را صدا زدم جز خدا
هیچ کس جوابم را نداد جز خدا
آقا نیما شما چقدر آدم متعهدی هستید انشاالله که در زندگی شخصی هم همین طور باشید به خاطر نوشتن دقیق منابع می گویم
سلام...
اتفاقی از اینجا رد شدم... به دنبالِ دنباله ی یک شعر...
از خوندن اشعار زیبای وبلاگتون لذت بردم، اما بیشتر موسیقیه زمینه نظرم رو جلب کرد...
خلاصه... همه چیز عالیه... شاید برای حال و احوالِ الان من
بیگانه دزد را به کمان میتوان گرفت/ نتوان رهید ز آتش دزدی که آشناست
بشناس قرق دوست ز دشمن به چشم عقل/ مفتون مشو که در پس هر چهره چهره هاست
پروین اعتصامی
معرکه بود نیما
درود
با تو
نم نم بارانم
پر طراوت و پر از عطر خاک باران خورده
مطبوع و دلپذیر....
دستهایت را به من بده
چترت را ببند
خیس از باران عشق شو
زندگی را نفس بکش...
بگو !...
تو هم اینگونه ای !؟
احساست را برایم نقاشی کن
در دفتر خط دار خاطرات کودکی ام
همین هم می ارزد به تمام برگه های سفید نقاشی دنیا
"زهره"
سلام آقا نیما
سپاس از حضور شما
مانا باشید[گل]
پدرم میگوید: کتاب !
و مادرم میگوید: دعا !
و من خوب میدانم
که زیباترین تعریف خدا را
فقط میتوان از زبان گلها شنید ...
حسین پناهی
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم نبودی
که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم
رسول یونان
[گل]
کمی به فکر خودت باش!
این قدر در کنایهها و استعارهها آشیانه مکن
آسیب میبینی
همیشه گلوله از سرب نیست
گاه لبخندیست آلوده به تحقیر
بیآنکه بفهمی
در خون خود غرق میشوی
پرواز کن برو
بگریز از این مه
بگریز از دهان مردم
بگریز از دایرهی ماه تلخی که بر پنجرهها تابیده است
( رسول یونان )
گاهی آنقدر سردم
که تمام رودهای جهان
در چشم هایم یخ می زنند
گاهی آنقدر گرم
که حتی
پیش از آنکه بمیرم
هر آتشی می تواند از گور من بلند شود