کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

و خلوتش...

و خلوتش

بهشتی است

که خداوندانش به تسلیم سر فرود آورده‌اند

در عظمتی

که خلأش

رمز زیستن است و تنفس

 

خانه‌اش

طراوتی دارد

 از عشق و آفتاب و سعادت

 

و آغوشش جزیره تابناکی است

که رویاهای زمستانی‌ام در آن جا می‌گیرند

...

بر آنم

چون شرم

بر گونه‌اش جا گیرم

تا شاید مگر

با شبنم رخسارش

فرشتگان را دیداری کرده باشم

...

 

از: شمس لنگرودی

کتاب "گزیده ادبیات معاصر - شمس لنگرودی" / انتشارات نیستان / چاپ اول 1380

---------------------------------------------------------

پی نوشت:

چشم دل باز کن که جان بینی...

صبح امروز را با شمس لنگرودی آغاز کردم. این شعر زیبا تقدیم به همه آنهایی که شعر ناب را نه با چشم سر، که با چشم دل می‌خوانند...

نامه هایت را بی نشانی به باد بده

نامه هایت را

بی نشانی به بـاد بده
می رساند؛
خــــــانه ام بر بـــــــاد است ..

از: رضا کاظمی

من از معراج آسمانها می آیم

من از معراج آسمانها می آیم

همه ی طبقات آسمان را گشته ام

در دل ستاره باران نیمه شبهای روشن و مهربان تابستان

بر جاده کهکشان تاخته ام

صحرای ابدیت را درنوردیده ام

بال در بال فرشتگان در فضای پاک ملکوت شنا کرده ام

با خدایان ، ایزدان ، با همه ی الهه های زیبای آسمان

با همه ارواح جاویدی که در نیروانای روشن و بی وزش آرام یافته اند، آشنا بوده ام

از هر جا ، از هر یک یادی ، یادگاری ، برایت آورده ام

از سیمای هر کدام زیباترین خط را ربوده ام

از اندام هر یک نازنین طرح را گرفته ام

از هر گلی ، افقی ، دریایی ، آسمانی ، چشم اندازی ، رنگی دزدیده ام

و با دست و دامنی پر از خطها و رنگها و طرح های آن سوی این آسمان زمینی

از معراج نیمه شبان تنهایی

به دامان مهربان تو – ای دامن حریر مهتاب شبهای زندگی سیاه من – فرود آمده ام

نشسته ام تا آن ودیعه ها که از آسمانها آورده ام در دامن تو ریزم .


"دکتر شریعتی / برگرفته از کتاب هبوط در کویر"

تنت به دشت گل‌های وحشی‌ می‌ماند

تن‌َت 

به دشتِ گل‌های وحشی‌ می‌ماند:

معطر و ناشناخته!

بوسه‌ام

هرجا که می‌نشیند

پروانه‌ای از خواب می‌پرد!

 

از: رضا کاظمی

----------------------------------------------------


درباره شاعر:




رضا کاظمی، شاعر و نویسنده، متولد 4 آذر سال 1349در تهران و فارغ التحصیل از دانشگاه هنر است. وی بعد از چندین سال تجربه‌ی سرایش شعر کوتاه و بلند عاشقانه، سال هاست که دیگر به صورت حرفه ای در حیطه ی شعر کوتاه آزاد -خاصه شعر کوتاه عاشقانه- فعالیت حرفه ای می کند و در زمینه ی ادبیات داستانی نیز نگارش چندین کتاب را به انجام رسانده است.

کاظمی در چند سال اخیر دبیر بخش داستان سایت دو زبانه ی "اثر" بوده و هست. وی دو کتاب اخیرش با عنوان های "نگران نباش! این شعرها همه سانسور می شوند" و "زنی توی سرم حرف می زند" را   توسط نشر اچ اند اس مدیا، در آمریکا منتشر کرده است. برخی از آثار او عبارت اند از: "پستچی جای نامه تنهایی آورد"، "پا برهنه تا ماه"، "قرار بعدی پای گهواره ی شعرهایم" و "زنی که کشتم اسم نداشت".

مجموعه شعر "یک سبد خاطره، یک سینه حرف" او، جایزه اول کتاب سال دفاع مقدس را در سال 1385 گرفته است.

آدرس وبسایت شاعر

سایت شخصی رضا کاظمی

بگذار بی تو راه بروم

خنجرت را از سینه ام بیرون بکش!

بگذار زندگی کنم!

عطرت را از پوست تنم بگیر!

بگذار زندگی کنم!

بگذار زنی را بشناسم

که نامت را از خاطرم پاک کند

و کلافِ حلقه شده ی گیست را

از دور گلویم بگشاید!

بگذار بی تو راه برومُ

بی تو بر صندلی ها بنشینم...

در قوه خانه هایی که تو را به یاد ندارند!


از: نزار قبانی

-------------------------------------------------

دفتر عشق:

دلم را که مرور میکنم

تمام آن از آن توست

فقط نقطه ای از آن خودم

روی آن نقطه هم

میخ میکوبم

و قاب عکس تو را می آویزم.
"منبع: نت"

من با نفس‌های تو بیدار می‌شوم

من با نفس‌های تو

بیدار می‌شوم ...
از صدف درآمدی دیروز
و حالا بر کف دست من
پرواز را دل دل می‌کنی!
گفتم؟
پیش از تو
هیچ مرواریدی پروانه نشد ...


"عباس معروفی"

-------------------------------------------------


دفتر عشق:

آرام تر سکــوت کنـن
صدای ثانیــه های بی تو
بد جــور آزارم می دهـــد ...

"منبع: نت"

-------------------------------------------

متشکرم که پاره‌ای از زندگی من شده‌ای

آدمها برای یک مقصود، یک دوره خاص یا برای همیشه پا به زندگی شما می‌گذارند.

وقتی بدانید که کدام یک هستند، خواهید دانست که برای آن فرد چه باید بکنید.

وقتی شخصی به خاطر مقصودی به زندگی شما می‌آید، معمولاً برای آن است که نیازی را که بیان داشته‌اید برآورده سازد

آنها آمده‌اند که به شما برای حل مشکلی کمک کنند، راهنما و حامی شما باشند و یا به لحاظ جسمی، احساسی و معنوی یاریتان رسانند.

آنها فرستادگان خدا به نظر می‌رسند و واقعاً هم هستند. بنابراین آنها به دلیل نیازی که داشته‌اید نزد شما هستند.

سپس بدون این که گناهی از شما سر زده باشد و در زمانی که فکرش را نمی کنید این شخص به شما چیزی خواهد گفت یا کاری خواهد کرد که رابطه به پایان برسد، گاهی آنها می‌میرند، گاهی می‌روند.

گاهی به گونه‌ای غیرمعقول عمل می کنند و مجبورتان می کنند جبهه‌گیری کنید.

آنچه باید دریابیم این است که ما به آرزویمان رسیده‌ایم. کار ایشان انجام شده است.

دعایی که به سوی آسمان روانه کرده بودید پاسخ داده شده و اینک موقع حرکت است.

بعضی افراد برای یک دوره خاص به زندگی شما می آیند چرا که نوبت شماست که مشارکت کنید، رشد کنید و یاد بگیرید.

آنها آرامش به شما هدیه می‌کنند و شما را می‌خندانند.

ممکن است چیزهایی یادتان دهند که پیش از آن هرگز انجام نداده‌اید.

معمولاً شادی باورنکردنی به شما می‌بخشند، باورش کنید این واقعی است، اما فقط برای یک فصل و دوره خاص.

روابط همیشگی به شما درسهایی برای تمام زندگی می‌دهند.

چیزهایی که بر اساس آن باید بنیان احساسی محکمی بسازید.

کار شما پذیرش درس است.

به او عشق بورزید و آنچه را یاد گرفته‌اید در سایر روابطتان و مراحل زندگیتان به کار گیرید.

به این دلیل است که می‌گویند عشق کور است اما دوستی دارای بینش است.

متشکرم که پاره‌ای از زندگی من شده‌ای،
چه برای انجام یک مقصود، یا یک دوره، یا برای همیشه.

-------------------------------------------------------------------------


پی نوشت:

این متن زیبا رو چند سالی هست که توی آرشیوم دارم. هر از گاهی که چشمم بهش می افته، میخونمش و هر بار لذت میبرم. نمیدونم چه کسی این رو گفته. اما بسیار زیباست و من بهش ایمان دارم. تقدیم به شما خوبان و متشکرم...


نگذار دیگران نام تو را بدانند

نگذار دیگران نام تو را بدانند

همین زلال چشمانت

برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست...

 

"شاملو"