کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

مرهم زخم های کهنه ام

مرهم زخم های کهنه ام

کنج لبان توست!
بوسه نمی خواهم
چیزی بگو ...

"مونا بشیری"


نظرات 9 + ارسال نظر
elham سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ب.ظ

sherashono khondam,bsiyar ba estedad hastan ishon,ishalla hamishe movafagh bashan.

m سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ب.ظ http://vazhehayetanhayi90.blogfa.com

سلام حلول ماه ربیع الاول بر شما مبارک
باز هم مثل قبل شعرهای زیبایی انتخاب کردید.
معلومه روح لطیفی دارید.

mikasa سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:44 ب.ظ

سلام
تازه با وبلاگتون آشنا شدم
عالی بود مطالبتون

سروین سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:03 ب.ظ http://Sarvin1363.blogfa.com

چنگیز می شوم که سلاخی کنم تمام دیروزهای قشنگم را

که بتازم بر تمام قاصدکهای مهاجری که از تو خبر می آورند …

امروز با همه ی دنیا قهرم

اما تو صدایم کن برمی گردم . . .

سادگی کودکانه ام را می بینی؟!!!!!


شبیه خودم سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:32 ب.ظ http://artia.persianblog.ir

بسیار زیبا و تاثیر گذار
شاملو بعضی وقتا آدمو دیوانه می کنه با عاشقانه هاش.
مرسی

گل ناز سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:33 ب.ظ http://golenaz1.persianblog.ir/

آی عشق ...آی عشق
رنگ آشنایت پیدانیست...
-شاملو-

نگان سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:31 ب.ظ http://zandiroz.mihanblag.com

چیزی بگو ...
این سکوت سهمگین
بدجور بر روی من سنگینی می کند.

عاشقانه های حوا سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ق.ظ

شنیده ام یک جایی هست
جایی دور
که هر وقت از فراموشی خواب ها دلت گرفت
می توانی تمام ترانه های دختران می خوش را
به یاد آوری
می توانی بی اشاره ی اسمی
بروی به باران بگویی
دوستت می دارم
یک پیاله آب خنک می خواهم
برای زائران خسته می خواهم
دیگر بس است غم بی بامداد نان و
هلاهل دلهره
دیگر بس است این همه
بی راه رفتن من و بی چرا آمدن آدمی
من چمدانم را برداشته
دارم می روم
تمام واژه ها را برای باد باقی گذاشته ام
تمام باران ها را به همان پیاله ی شکسته بخشیده ام
دارایی بی پایان این همه علاقه نیز
شنیده ام یک جایی هست
حدس هوای رفتنش آسان است
تو هم بیا

عاشقانه های حوا سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:24 ق.ظ

همه ی روزهای نرفته
همین امروز است
همه ی روزهای رفته هم
شب که بیاید
شب مجبور است
تمام شکوفه های روشن شبتاب را
باور کند
حالا آوازی بخوان
می دانم این بادهای گرسنه
از چیدن بی هنگام نی زارها آمده اند
اما سرت را که بالا بگیری
یک آسمان مروارید پرکنده آن بالاست
مهم نیست
آفتاب غایب باشد
رد پای کم رنگ همین پرنده تا پشت کوه
یعنی خیلی چیزها
چراغ را بالاتر بگیر

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد