از بلندای احساسم...
وحشت از ارتفاع قله ی بلند عشقت
مرا بر زمین پست فراقت میخکوب کرده
در ته درّه ی عمیق و ژرف بی کسی
از تاریکی انتظار می ترسم
و از نگاه سرد و بی اعتنایت
از لبخند هایت حتی، می ترسم
وقتی از آن من نبود!
شادی،"بی تو"، واژه ایست غریب
نکند تو هم می ترسی؟!
نکند قطب مخالف آهنربایم
که اینچنین گریزانی؟!
مرکز ثقل آرزوهایم!...
این محاط تن خسته را دریاب
شعاعی بکش تا قلب ویران من
دستانم پلی است تا تو...
پل آرزوهایم را ویران مکن!
از: زهره طغیانی
مجموعه شعر: شب و تنهایی / انشارات مرسل / 1390
از لبخند هایت حتی، می ترسم
وقتی از آن من نبود!
شادی،"بی تو"، واژه ایست غریب
مرکز ثقل آرزوهایم!...
این محاط تن خسته را دریاب
شعاعی بکش تا قلب ویران من
kheyli ziba bood..
mamnoon