من هر روز و هر لحظه نگرانت میشوم که چه میکنی ؟
پنجرهی
اتاقم را باز میکنم و فریاد میزنم:
تنهاییات برای
من ...
غصههایت
برای من ...
همه بغضها و
اشکهایت برای من ...
بخند برایم
بخند ...
آنقدر بلند
تا من هم
بشنوم صدای خندههایت را ...
صدای همیشه
خوب بودنت را
دلم برایت
تنگ شده
دوستت دارم...
----------------------------------------
+ با سپاس از سروین عزیز برای ارسال این شعر زیبا.
++ از فرمایشات جناب انشتین:
دو چیز را پایانی نیست: یکی جهان هستی و دیگری حماقت انسان. البته در مورد اولی مطمئن نیستم!
(مخاطب خاص داشت: خودم م م م!)
Oh khodaye man...bi nazir bOOoooooOOoOD
سلام !
از پیوند دوستان به سرای شما راه یافتم .
نمایش احساس را در نوشته ها و سروده هایتان دیدم .
کوتاه ، زیبا و روان .
نمی دونم چرا هر بار میام برات کامنت می ذارم اسم و آدرسم نمایان نمیشه.
اون شعر هم قابلی نداشت نیما جان. راستش منم از یه دوست گرفتمش چون برام جالب بود گذاشتم برات که به مخاطب خاصت هدیه اش کنی.
این یکی رو هم در یاب .
......................
به آنکه حتا دشنه اش را عاشقم
چون دوستت می دارم
حتا آفتاب هم که بر پوستت بگذرد
من می سوزم
پاییز از حوالی حوصلهات که بگذرد
من زرد می شوم
عاشق می شوم
و تا کفش های رفتنت جفت می شوند
غریب میمانم!
و تنها وقتی گریه ای گمان نمی برم در تو
من سبز میمانم...
که نیلوفرانه دوستت می دارم
نه مانندهی مردمانی که دوست داشتن را
به عادتی که ارث بردهاند
با طعم غریزه نشخوار می کنند
من درست مثل خودم
هنوز و همیشه دوستت می دارم ...
بهمن قره داغی
سلام
واقعا زیبا بود لذت بردم ممنون
همه شعرارو خوندم . خیلی عالی بود .
همیشه سبز باشی دوست خوبم
زیبا بود...