کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

نیلوفرانه

نگاه کن گُر گرفته‌ام میان آبی دستانت، مثل آتش و آب. و تو در این میانه نیلگون به آرامش تن نازک ماهی می‌مانی روی پوست آب.
نگاه کن که شبیخون زمان و زمانه هیچ نمی‌گیرد از من و تو، ما را. می‌بینی چه کرد با ما شکستن یک مداد رنگی و چگونه کشاندمان تا نیزارهای بلندی که پنهان شدیم از زمانه و شتاب آن. مانده‌ایم ساکن و بی‌نیاز از هر گذری بی‌نیاز از هر عبور زمانی. دستهایت را سپردی و طرحی شد هر سر‌انگشت روی خاطره‌ام، چون تار پرنیان که نبی‌نندم جز با تو و نخوانندم جز به نام تو.
آتشم
آتش و آب
نگاه کن همیشگی‌ترین لحظه‌ها را با تو صدا زدم، در روزهایی که بغض بود و من. کنار حرمت هشت ضلعی، پنهان در قاب دیوار، به زیارتی کوتاه و هروله‌ای میان پنجره‌های نور. در وسعت اسلیمی‌های تو در تو، میان تاریک خانه‌های تاریک تاریخ تا تو. چرخیدیم و پیچیدیم، رقصیدیم و بوسیدیم.
نگاه کن هر لحظه‌ی‌ ما آکنده از عطر چای است و طراوت سیب، روی بام و روبروی قوس بلند آسمان گنبد. یافتی‌ام در واپسین لحظات مردابی زندگی و من در انتظار دستهای تو، در سکوت دیروزمان خواهم نشست. سگها پارس می‌کنند و لاشه‌ها متعفن‌تر، چه باک از ماندن، ما گذر زمان را شکسته‌ایم. و مگر نه این است که دستهای توانای تو فاصله‌ها را پر خواهند کرد، بوته بوته. آجر آجر. و مگر مرگ را به ریشخند نگرفته‌ایم ؟ گو باشد، چه بیم که در تو‌ام .
مهتاب در گذر شبانه‌‌اش چشم در ما دارد وحسرت در دل. که خوابیده‌ایم کنار در کنار، دستهایت را گشوده‌ای و سپرده‌ای به تن‌های داغ عصیان.
دل به نیلوفرها می‌سپارم در این مرداب، گوش به صدای تو و چشم به فردایی که می‌آید.

 

"استاد پرنیان"l

--------------------------------------------------------------------

دفتر عشق:

نگاهم کن
بی نگاه تو
جهان
حتی به یک نگاه هم نمی ارزد.

نظرات 3 + ارسال نظر
شبیه خودم دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ق.ظ http://artia.persianblog.ir

لحظه های مردابی زندگی
همین که کسی تو رو پیدا کنه معجزه است
اونم توی بدترین شرایط.
نیمای عزیز کتاب گیلگمش قدیمی ترین حماسه ی تاریخه و نویسنده ش مشخص نیست. حتما حماسه ی گیلگمش رو توی ویکیپدیا مطالعه کن. چیزی از دستت نمیره ولی چیزها به دست میاری. مرسی بابت نظراتت.

ل.م شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:17 ب.ظ


نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود

صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود

( فروغ فرخ زاد)

[ بدون نام ] چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:46 ب.ظ

وب خیلی قشنگی داری... حال و هوامو عوض میکنه هیشه... یه جور خوبی میشه حالم با این عاشقانه ها... مرسی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد