دریای مواج دلتنگیهایم را ساحلی نیست.
چشمهایم،
همچون ابرهای بیپناه بهار به دنبال شانه هایت میگردد تا باران عشقش را نثار قلب مهربانت نماید.
خیالم،
سرخوشانه هفت آسمان عشق را میپیماید، شاید در آستان چشمهایت فرود آید.
زبانم،
از تکرار بیامان نامت خسته نخواهد شد، تا ابد!
و
دستهایم،
از خواستن هرم دستهایت …
من،
بی محابا تو را جستجو میکنم، در میان خاطرات سالهای گذشتهام
و مییابمت، هر ثانیه، هزاران بار.
بگذار اعتراف کنم،
حتی با یک نگاه هم میتوان عاشق شد و عاشق ماند.
حتی با یک نگاه میتوان هزاران سال دلخوش بود و از عطر خیالت سرشار شد.
با یک نگاه،
میتوان تا انتهای دنیا، چشم به راهت نشست و انتظارت را با انجیر پیر معابد قسمت کرد.
با یک نگاه،
میتوان آرزوهای غم گرفته را خانه تکانی کرد و غبار از عینک رویاهای کهنسال روفت.
بیا،
مرا میهمان تنها یک نگاهت کن.
"منبع: نت"
------------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
کاش چشمانم را میبستم و موقعی که باز میکردم در آغوش تو بودم.
چه بازی قشنگی میشد این چشم گذاشتنهای من و آغوش تو ....
گراهام عزیز !
تلفنی که زنگ نمی خورد که نیازی به اختراع نداشت…
حوصله ات سر رفته بود “چسب ِ قلب” اختراع می کردی ؛ می چسباندیم روی این ترک های قلب ِ صاحب مرده مان و غصه ی زنگ نخوردن ِ تلفنی که اختراعش نکرده ای را نمی خوردیم !!
ساده بگویم گراهام بل عزیز ! حال ِ این روزهای مرا ، تو هم مقصری…
خوشحال میشم باهم تبادل لینک کنیم.لطفا منو بااسموبم بلینک وبگو باچه اسمی بلینکمت
وچه زیبا و دل انگیز شبی.... ! ای دلم را مهمان
ای تو مقصود نفسهای اهورایی صبح...
ای تو مقصود غزلهای بلند دل من...
با خودت زمزمه کن....
بهترین مثنوی عشق دو دلداده ی شب...
وبه گوش دل بی تاب زمان هجی کن ...
این که می مانی و با من به زبان می گویی..