من از جادهها، کوهها، کلمات
از دریاها و
دشنامهای بسیاری گذشتهام.
(میگویند وقتی مصیبتِ ماه
از حَدِ
تاریکترین شبِ ناجور میگذرد،
دیگر هیچ
ستارهای
بر مزارِ
مردگانِ ما گریه نخواهد کرد).
دروغ میگویند
تا تو تمامِ
سهمِ من از ثروتِ سپیدهدَمی
کوه و جاده و
دریا چیست
دریا و دشنام
و کلمه کدام است
من خودم این
حروفِ مُرده را
به مزامیرِ
زندگی باز خواهم گرداند.
من عطرِ
آلوده به روز را میشناسم
سرمنزلِ دورِ
جادههای جهان را میشناسم
سایهسارِ
بلند کوه و
تنفسِ کوتاهِ
کلمات را میشناسم.
نه دریا از
دهانِ سگ و
نه آدمی از
دشنامِ آدمی،
هرگز آلودهی
اندوه نمیشوند.
حالا بگذار
مصیبتِ ماه
از حَدِ
تاریکترِ هرچه که دلش گرفت ...!
از: سید علی صالحی
چقدرزیبان..
چقدراین عاشقانه ها زیبان...
نه ..نشنیده بودم. باریکلا به همتش نیما ..
خوب توان بدنیش رو داره.منو چه به کوه؟ من همون آب بازی کنار رودخونه هم خسته ام میکنه..
چه شوهر باشعوری هم داره
پروردگارا
سپاس می گزارم
کشتی هایم را شکستی
قطب نمایم را گم کردی
و کاشف سرگردان را
به قاره بی پایانش رساندی.
" شمس لنگرودی "
خوش اومدید ب فانوس خیس
سلام
از کامنت پر مهرتون ممنون.و از جمله انتخابی تونا از کتاب محبوب و نویسنده محبوبم جبران خلیل!و اما در مورد مریم!متاسفانه سوتفاهمات رو این دوست ما از دوستان دیگر شروع کرد و شروع کرد ب بیجواب گذاشتن و حذف ما.این پست اصلن مربوط ب ایشون نبوده که متاسفانه ب خودشون گرفته.این پست منحصرن ب یکی از دوستان سابق وبلاگیم بوده که اصلن در حال حاضر حضور نداره در دنیای مجازی.لحن کلام مریم ب عنوان دوست برام غیر قابل باور و غیر قابل توجیه هست و برای قضاوت نادرستش متاسفم. ادبم ب عنوان دوست حکم میکرد که حتی اگه ازش دلخورم تو جمع مطرح نکنم اما قضاوت مریم در از دنیای دوستی و نشناختن کسی بوده که اونو دوست خطاب میکرده.
ممنونم آقا نیما از لطفتون!برای خوندنتون دوباره میام اگر قابل بدونید من.
شب خوبی رو در شب ارزوها سپری کنید