مسافر کناریام که پیاده شد
پنجرهای گیرم آمد
باقی مسیر را گریستم ...
از: لیلا کردبچه
--------------------------------
دفتر عشق:
قـدم زدن در پـیاده رو
جـای خـالی ِ تـو را به رُخـــم مـی کـشد...!
بـرای همـین
همـیشه دوسـت داشـتم
روی جـدولهـا راه بـروم...
"منبع: نت"
با تو زنانگی ام تو را مردانه می خواهم...!
از وبلاگ لذت بردم...
تابستان زیر لباسهایمان یه یک اندازه گر می گیرد... تو کم می اوری یقه پیراهنت باز می شود و استین هایت کوتاه می ایند... اما من با زنانگی ام کنار می ایم تا تو مردانگی ات گر نگیرید و دلت مرا نخواهد... شاید خدا نمی داند روسری های من برای اتفاقات بزرگ کوچکند...
شعرهای خانم کردبچه واقعا عالیه...
گاهی دلت از زنانگی می گیرد.می خواهی کودک باشی... دختر بچه ای که به هر بهانه ای به اغوش پناه می برد و اسوده اشک می ریزد... زن که باشی باید بغضهای زیادی را بی صدا دفن کنی...
وبلاگ زیباست...
ممنونم عزیز
ذهنم فلج می شود
وقتی می خوانمت
و تو
نمی گویی
؛جانم ؛
ای جانم ، چه دفتر شعر قشنگی . همچی چسبید ها
سلام نیما خوبی؟
سلام.وبلاگ جالبی دارید.خوشحال می شم تو سایت منم عضو بشید.اگه می شه مارو با عنوان جامعه مجازی فارسی لینک کنید
حالم را که می پرسند می گویم رو به راهم
نمی دانند رو به راهی هستم که تو رفته ای
ازغم نبودنت برای هرکس گفتم حق را به من داد
آنها نمی دانند حق که برای من تو نمی شود.
گریه نمی کنم گمانم چیزی فرو رفته در چشمم ، خاطره های توست ، گریه نمی کنم
ای بابا....شرمنده ام می کنی نیما.
ماهی از خودتونه والا
من عاشق نیستم ...
فقــــط گــــاهی حــــــرف تو که می شود
دلم مثل اینکه تــب کند!
گـــرم و ســـرد مـی شـود..
آب مـی شـود..
تنــگ مـی شـود...
این که عشق نیست...
هـــســـت ؟؟
قدم زدن زیر باران
جای خالی تو را به رخم می کشد...
وصدای رعد
که یاد آور پیام دیدارت بود
گویا همه چیز دست به دست هم داده
تا من چتر بخرم
یا پنبه ای که در گوش هایم بگذارم .
سلام. خوبی نیما؟ پس به همین دلیله که من همیشه لبه ی جدولا راه میرم؟
اما مـن و تـو
دور از هم می پوسیم...
غمــم از وحشت ِ پوسیدن نیست
غمم از زیستــن
بی تـــو
در این لحظه های پر دلهــره است...