کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

از مهتابی خانه من... تا آفتابی خانه تو

از مهتابی خانه من
تا آفتابی خانه تو
یک دست فاصله ست.
دستت را
دراز کن
تا
مهتابی
آفتابی شود.

از: شهیار قنبری


پ.ن: نوشتن روی کاغذ اسکناس که سرمایه ملی ست، کار پسندیده ای نیست. اما گاهی خواندنیست! این اسکناس دویست تومانی چند روزی روی میز همکارم جا خوش کرده بود. امروز کنجکاو شدم و نگاهش کردم. نوشته روش برام جالب بود. گاهی بعضی احساسها و نوشته ها در عین سادگی به دل میشینن:



عکاسی از مناظر زیبای اولین برف (که امسال زود هم بارید!)، کاری هست که چند سال اخیر هیچوقت از دست نداده ام. (ادامه مطلب)

تهران، صبح سه شنبه، 17 آبان 1390







نظرات 23 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:40 ق.ظ

چه قدر زیبا است نوشته روی پول.
نگاهم کن
بی نگاه تو
جهان
حتی به یک نگاه هم نمی ارزد.

مهشید شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:31 ب.ظ

یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی که نترسم ...که سردم نشه ... که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم دورم حلقه کردی ... بهت می‌گم چشماتو می‌بندی؟ میگی آره! بعد چشماتو می‌بندی ... بهت می‌گم برام قصه می‌گی تو گوشم؟ می‌گی آره! بعد شروع می‌کنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی‌شن ... می‌دونی؟ می‌خوام رگ بزنم ... رگ خودمو ... مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی که؟ ولی تو که نمی‌دونی می‌خوام رگمو بزنم ... تو چشماتو بستی ... نمی‌دونی من تیغ رو از جیبم در میارم ... نمی‌بینی که سریع می برم ... نمی‌بینی خون فواره می‌زنه ... رو سنگای سفید ... نمی‌بینی که دستم می‌سوزه و لبم رو گاز می‌گیرم که نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه می‌گی.. من شلوارک پامه ... دستمو می‌ذارم رو زانوم ... خون میاد از دستم می‌ریزه رو زانوم
و از زانوم می‌ریزه رو سنگا ... قشنگه مسیر حرکتش! قشنگه رنگ قرمزش ... حیف که چشمات بسته است و نمی‌تونی ببینی ... تو بغلم کردی ... می‌بینی که سرد شدم ... محکمتر بغلم می‌کنی که گرم بشم ... می‌بینی نامنظم نفس می‌کشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! می‌بینی هر چی محکمتر بغلم می‌کنی سردتر میشم ... می‌بینی دیگه نفس نمی‌کشم ... چشماتو باز می‌کنی می‌بینی من مردم ... می‌دونی؟
من می‌ترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی مردن ... از خون دیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم می‌گیره‌ها ! بعدش تو همون جوری وسط گریه‌هات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟ دلم می‌شکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟ ...



خوشکله نهههههههههههههه

مهشید جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ

شاید متنی نداشته باشم تا مثل بقیه بگم...
ولی...
عالی ی ی بوود

لیلی شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.galaxy58.blogfa.com

فوتو طنز جالبی بود
مگه عشقم این روزا هست؟
داشتم حساب می کردم قیمت عشق با توجه به نرخ ت و ر م این روزا چقدر شده ...!!!؟؟؟

دیدم حیوونی بازم قیمتش پایینه ...!!!!!

رویا شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ق.ظ http://delneveshtehayeman4u.blogfa.com/

چه شعر بامناسبتی!
سلام. احوال شما ؟ خوبی نیمای عزیز؟

نگان شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ق.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان

نرگس شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ق.ظ http://151349.blogfa.com

خوش به حال کسانی که دوستی ها را باور دارند

مهرانا پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.sunweb.blogfa.com

سلام نیما جان خوبی؟
با عکسای زیبای روز برفی حسابی دلمو آب کردی با اینکه اینجا هوا خنک شده ولی امروزم که رفتم بیرون مجبورشدم کولر ماشینو روشن کنم. ایران 4فصل همینه دیگه

مهتاب چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.mahtab1988.blogfa.com

ممنون از انتخاب اشعار زیباتون
بـــه مـــن چه کـــه نـــمی دانـــم از چه می گویـــم
ایـــن عادتـــــ ِ مـــن استـــــ
مـــن همـــیشه عادتـــــ دارم
زیـــر ِ چتـــری از بـــارش ِ یـــکریز ِ واژه هـــا وضـــو بگـــیرم،
مـــن کاتبـــــ ِ ایـــن آینـــه هـــای شـــکستـــه
ایـــن شبـــــ ِ خستـــه و ایـــن خوابـــــ ِ نـــاخوش ام.
...
_ سید علی صالحی _

نگان چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

تمام چیزهایی که در دست تو بوده اند نگه میدارم
گویی متبرک هستند.

رویا چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ http://delneveshtehayeman4u.blogfa.com/

مسعود کیمیایی:


این همه حسود بودم و نمیدانستم .

به نسیمی که از کنارت موذیانه میگذرد ،

به چشم های آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت میکنند ،

به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد ،

حسادت میکنم .



من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم .

طبیعت پر از نفس های آدمی است ،

که مرا وامیدارد حسادت کنم ،

به تنهایی ام

به جهان

به خاطره ای دور از تو ...

رویا چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ http://www.romantick.blogfa.com

تنـها راه ِ حبـس ِ تــو

نـفس کشیـدن اسـت !

بـیهـوده تـلاش نکن

مجـالِ فـرار نـداری

خـیال بــازدم نخـواهــم داشـت …

رویا چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:43 ب.ظ http://www.romantick.blogfa.com

نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی
آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم ...

مریم چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ http://aknoonejavdane.blogfa.com

سلام
هم عکسهای برفی قشنگ بودن هم این دویست تومنی که ته ته ته صداقت یه دوست داشتن رو نشون میده .

رویا چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ http://www.romantick.blogfa.com

مرا به خاطر بسپار وقتی که دور شدم

آنقدر دور تا ،سرزمین سکوت
زمانی که دیگر نه تو می توانی مرا در دستانت نگه بداری

نه نیمی از من هنوز میل به ماندن دارد
نه دیگر شعری می نویسم نه نوشته ای
نه شعر سیاه و نه سفید
و نه شعری بی آینده و تاریک
و نه تلخ و نه شیرین

نگان چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ق.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

آقا نیما اول صبح اشک آدم را بخاطر دویست تومان در نیاورید ترا خدا
یک عده دل نازک هستند چه کار کنننننننننند

نگان چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ق.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

آقا نیما عکس خیلی زیبا هستند فکر نکنم منظره ای در طبیعت زیباتر از برف روی شاخه درختان و زمین باشد .
@ نگان @

رویا چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ق.ظ http://delneveshtehayeman4u.blogfa.com/

سلام نیماخان سحرخیز..خوبی شما؟ خوش اومدین . چه عجب صبح تشریف فرما شدین؟

ممنونم برای شعر استاد!

مهتاب چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ق.ظ http://sarabomahtab.blogfa.com/

سلام نیما جان

شعر انتخابیت

نوشته روی اسکناس

و عکسهای تهران برفی


مثل همه انتخابهات عالی

مهتاب سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ب.ظ http://www.mahtab1988.blogfa.com

منم همیشه روی پول یا نیمکت دانشگاه و یا صندلی اتوبوس میخونم واسم جالبه و واقعا تاسف آوره
اما این واقعیت اجتماعی هست که همه شاهدش هستیم.. امیدوارم با این صحنه کم تر روبه رو شیم
تصاویر برفی قشنگ و دل انگیزی هست
ممنون

رویا سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ب.ظ http://www.romantick.blogfa.com

وقتی هستی
نگاهم تاب نمی‌آورد
مثل رنگ
روی تنت شُره می‌کنم

رویا سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:34 ب.ظ http://www.romantick.blogfa.com

خب چکار کنه جایی دیگه ای طفلکی نداشته واسه ابراز عشق

رویا سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ http://delneveshtehayeman4u.blogfa.com/

چه کارا ...روی پول ملی جای عشقولانه بودنه آخه؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد