کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

می‌خواهم آب شوم در گستره افق

می‌خواهم آب شوم در گستره افق
آنجا که دریا به آخر می‌رسد و آسمان آغاز می‌شود،
می‌خواهم با هر آنچه
مرا در بر گرفته یکی شوم،
حس می‌کنم و می‌دانم
دست می‌سایم و می‌ترسم ،
باور می‌کنم و امیدوارم که هیچ چیز
با آن به عناد بر خیزد ،
می‌خواهم آب شوم در گستره افق،
آنجا که دریا به آخر میرسد و آسمان آغاز می‌شود.

***

پس از سفرهای بسیار

و عبور از فراز و فرود امواج این دریایِ طوفان خیز،
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم،
بادبان بر چینم،
پارو وا نهم،
سکان رها کنم،
به خلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو گیرم،
آغوشت را باز یابم،

استواری امن زمین را زیر پای خویش!!


"مارگوت بیکل"

نظرات 9 + ارسال نظر
آرش ab دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 10:24 ب.ظ

باتوام کهنه رفیق !!!!
به خیالت اینجا همه چیز آرام است ؟؟
مستی و نعره ی موج از صبو و جام است ؟؟
دل دریایی آب واسه ساحل تنگ نیست ؟؟
غصه ای در سنگ نیست ؟؟
بخیالت اینجا،مرغ دریایی به فکر خویش است ، یا نجات ماهی ؟؟
که همه عمر بلند داد زدو ، نشنید هیچ کسی فریادش .!!
من تورا میفهمم
با توام کهنه رفیق
من ...... تورا ...... میفهمم. (ab)

shirinnourbakhsh@googlemail.com دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 12:43 ب.ظ

besyar besyar alai afari be shoma

رویا دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:51 ب.ظ http://www.romantick.blogfa.com

فکر می کردم سرخی دستانم
کابوس سقوط از پرواز
که ترس افتادن
نخ بادبادک رویایم را چنگ می زدم
حالا می دانم
سرخی دستانم از چه بود

رویا دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ب.ظ http://www.romantick.blogfa.com

کاش
می شد ابرک رویایم
در اسمان خیالم
کویر تشنه دلم را
سیراب می کرد
تا سراب وهم انگیز خیالم
از مرگ احساسم
رهایی می یافتم

نگان دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ب.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

چه حریصی که مرا بی خور و بی خواب کنی
درکشی روی و مرا روی به محراب کنی
آب را در دهنم تلخ تر از زهر کنی
زهره ام را ببری درغم خود آب کنی
چون زدام تو گریزم تو به تیرم دوزی
چون سوی دام روم دست به مضراب کنی
با ادب باشم گویی که برو مست نه ای
بی ادب گردم تو قصه آداب کنی
چو خمش کرد بگویی که «بگو » وچو بگفت
گوییش : « پس تو چرا فتح چنین باب کنی »

مهتاب دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ http://sarabomahtab.blogfa.com/

سلام

شعرهای انتخابیت فوق العاده اس ...به خصوص شعر کافه خیلی قشنگ بود .. ممنون دوست خوبم

نرگس دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ق.ظ http://151349.blogfa.com

آن را که درون دل عشق وطلبی باشد
چون دل نگشاید در آن را سببی باشد
رو بر در دل بنشین کان دلبر پنهانی
وقت سحری آید ، یا نیم شبی باشد
جانی که جدا گردد جویای خداگردد
او نادره ای باشد ، او بوالعجبی باشد
آن دیده کزین ایوان ، ایوان دگر بیند
صاحب نظری باشد شیرین لقبی باشد
جانش چو به لب آید با قند لبی باشد
چون تاج ملوکانش در چشم نمی آید .

نگان دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ http://zandiroz.mihanblog.com

آمدبهار خرم و آمد رسول یار
مستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرار
ای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغ
مگذار شاهدان چمن را در انتظار
اندرچمن ، زغیب غریبان رسیده اند
گل از پی قدوم تو درگلشن آمده ست
خار از پی لقای تو گشته ست خوش عذار
( حضرت عشق )

حدیث دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ق.ظ

پاییز را با همه ی رنگ های گرمش

پاییز را با سوز ملایمش

پاییز را با بوی خاک نم خورده اش

پاییز را با صدای پچ پچ برگهایش

پاییز را با هوای ابری و گرفته اش

پاییز را با دل دل زدن ابرهایش

پاییز را با غروب های دلگیرش

پاییز را با تمام حس های عاشقانه اش

دوست دارم

حتی آن زمان که خودم تهی از عشقم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد