رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
"حضرت حافظ"
------------------------
20 مهر، روز بزرگداشت لسان الغیب حافظ شیرازی بر عاشقانش مبارک.
عالی بود
شما خودتون هم شاعرین؟
آتش گرفتن ای غم و افروختم بس است
یک دم رها نمی کنی ام سوختم بس است
سنگین شدم ز درد و چو سنگی به در خویش
خون را چو لعل در جگر اندوختم بس است
چی بگم...من که نبودم و نمی دونم وللللللی عقش منه استاد ها...بی خیال شما!
http://gurab.blogfa.com/post-204.aspx
سلام نیما..خوبی ؟ من خبرندارم از اینکه استاد عزیزم چی گفته ولی می دونم اون بی دانش حرفی نمیزنه!
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
حافظ افتخار شعر و ادبه!
گر بود عمر به میخانه روم بار دگر
به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر
خرم آن روز که با دیده گریان بروم
تا زنم آب در میکده یک بار دگر
معرفت نیست درین قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من زپی یار دگر
بزرگداشت مرد عشق ومعرفت بر همه عاشقان مبارک
سلام به نیمای همیشه سبز
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تـار است و ره وادی ایمـــن در پیش
آتش طــور کـــجا موعــــد دیــدار کــــجاست
هــر کــــه آمـــد به جهان نقش خرابـــــی دارد
در خـــرابات بگــــویید کــــه هشیـــار کـــجاست
آن کــــس است اهـــل بشارت کــــــه اشارت داند
نکــــتهها هست بســـی محـــرم اســـرار کــجاست
هـــــر ســــر مـــوی مــــرا بـا تـــو هـــزاران کــــار است
مـــا کـــجاییـــم و مـــلامـــت گـــر بـــیکـــارکـــجاست...
حافظ