کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

زیباترین حرفت را بگو

...

همه‌ی برگ و بهار
در سرانگشتانِ توست.
هوای گسترده
در نقره‌ی انگشتانت می‌سوزد
و زلالیِ چشمه‌ساران
از باران و خورشیدِ تو سیراب می‌شود.

 □

زیباترین حرفت را بگو
شکنجه‌ی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه‌یی بیهوده می‌خوانید. ــ
چرا که ترانه‌ی ما
ترانه‌ی بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست.
حتا بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطرِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است.

 □

بیشترین عشقِ جهان را به سوی تو می‌آورم
از معبرِ فریاد‌ها و حماسه‌ها.
چرا که هیچ چیز در کنارِ من
از تو عظیم‌تر نبوده است
که قلبت
چون پروانه‌یی
ظریف و کوچک و عاشق است.

 ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیتِ خویش غَرّه‌ای
به خاطرِ عشقت! ــ
ای صبور! ای پرستار!
ای مؤمن!
پیروزیِ تو میوه‌ی حقیقتِ توست.
رگبارها و برف را
توفان و آفتابِ آتش‌بیز را
به تحمل و صبر
شکستی.
باش تا میوه‌ی غرورت برسد.

ای زنی که صبحانه‌ی خورشید در پیراهنِ توست،
پیروزیِ عشق نصیبِ تو باد!

...


"شاملوی بزرگ"

(شبانه 10 ، از مجموعه آیدا – درخت، خنجر و خاطره)


منبع: وبسایت رسمی شاملو


(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

 

متن کامل شعر


رود قصیده‌ی بامدادی را 

در دلتای شب
مکرر می‌کند

و روز
از آخرین نفسِ شبِ پُر انتظار
آغاز می‌شود.

و اکنون سپیده‌دمی که شعله‌ی چراغِ مرا
در تاقچه بی‌رنگ می‌کند
تا مرغکانِ بومیِ رنگ را
در بوته‌های قالی از سکوتِ خواب برانگیزد،
پنداری آفتابی‌ست
که به آشتی
در خونِ  من طالع می‌شود.

 □

اینک محرابِ مذهبِ جاودانی که در آن
عابد و معبود و عبادت و معبد
جلوه‌یی یکسان دارند:
بنده پرستشِ خدای می‌کند
هم از آنگونه
که خدای بنده را


همه‌ی برگ و بهار
در سرانگشتانِ توست.
هوای گسترده
در نقره‌ی انگشتانت می‌سوزد
و زلالیِ چشمه‌ساران
از باران و خورشیدِ تو سیراب می‌شود.

 □

زیباترین حرفت را بگو
شکنجه‌ی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه‌یی بیهوده می‌خوانید. ــ
چرا که ترانه‌ی ما
ترانه‌ی بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست.
حتا بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطرِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است.

 □

بیشترین عشقِ جهان را به سوی تو می‌آورم
از معبرِ فریاد‌ها و حماسه‌ها.
چرا که هیچ چیز در کنارِ من
از تو عظیم‌تر نبوده است
که قلبت
چون پروانه‌یی
ظریف و کوچک و عاشق است.

 ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی
و به جنسیتِ خویش غَرّه‌ای
به خاطرِ عشقت! ــ
ای صبور! ای پرستار!
ای مؤمن!
پیروزیِ تو میوه‌ی حقیقتِ توست.
رگبارها و برف را
توفان و آفتابِ آتش‌بیز را
به تحمل و صبر
شکستی.
باش تا میوه‌ی غرورت برسد.

ای زنی که صبحانه‌ی خورشید در پیراهنِ توست،
پیروزیِ عشق نصیبِ تو باد!

 □

از برای تو مفهومی نیست
نه لحظه‌یی:
پروانه‌یی ست که بال می‌زند
با رودخانه‌یی که در گذر است. –

هیچ چیز تکرار نمی‌شود
و عمر به پایان می‌رسد:
پروانه
بر شکوفه‌یی نشست
و رود
به دریا پیوست.


"شاملوی بزرگ"

(شبانه 10 ، از مجموعه آیدا – درخت، خنجر و خاطره)

نظرات 5 + ارسال نظر
Fahime جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 07:06 ب.ظ

و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه ای بیهوده میخوانید، چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهودگی نیست، چرا که عشق حرفی بیهوده نیست، حتی بگذار آفتاب نیز برنیاد بخاطر فردای ما اگر بر ماش منتی ست...
اصلاح کنید لطفا

شعر یک بار دیگه از وبسایت شاملو بازنویسی شد. سپاس

آسیه جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 09:45 ب.ظ

و هراس مدار از آنکه بگویند
*ترانه ای بیهوده میخوانید

تصحیح کنید

اصلاح شد. سپاس فراوان

دلی پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:50 ق.ظ

فوق العاده بود
رفتم تو خلسه ........

مینا دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:19 ب.ظ

و هیچ چیز تکرار نخواهد شد و عمر به پایان خواهد رسید.........

مر یم چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ

ساده بگم عاشقتم
ساده بگم می‌خوام تورو

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد