میگفتی: دنیا کوچک است
تا آنجا که
شمال و جنوب لای ِ انگشتانت محو می شوند !! ...
و خورشید میتواند
از چشمی طلوع کند و درچشم ِ دیگرت غروب !! ...
آن قدر کوچک (!)
که بزرگ ترین سیاره در فنجانت بنشیند ُ
هزار نسل ِ بعد ِ خویش را
به استقبال و بدرقه در آغوش بفشاری !! ...
آن قدر کوچک (!)
که میان ِ دو استکان
به دورترین نقطه ی زمین سفر کنی ُ
چایت را داغ بنوشی !! ...
می گویم: دنیا چقدر بزرگ است !! ...
چقدر بزرگ (!)
که حتی در اتاق ِ مطالعه ام
هرچه بیشتر دنبالت می گردم
بیشتر پیدایت نمی کنم ...
منبع: اینترنت
ین روسری آشفته یک موی بلند است
آشفتگی موی تو دیوانه کننده است
بالقوه سپید است زن اما زن این شعر
موزون و مخیل شده و قافیه مند است
در اوج مدل های مدرنیته امروز
ابروی کمان دارد و گیسوش بلند است
پرواز تماشائی موهای رهایش
تصویر رها کردن یک دسته پرنده است
دل غرق نگاهی ست که مابین دو پلکش
یک قهوه ای سوخته , خیره کننده است
با اخم به تشخیص پزشکان سرطان زاست
خندیدن او عامل بیماری قند است
تصویر دلش با کمک چشم مسلح
انگار که سنگی ته شیئی شکننده است
شاید به صنوبر نرسد قامتش اما
نسبت به میانگین همین دوره بلند است
ماه است و بعید است که خورشید نداند
میزان حضور و حذرش چند به چند است ...
...
صالح دروند